محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

نی نی مامانش

17 خرداد

دیشب الهه اومد دنبالم رفتم خونه مامانم ولی خودش رفت دنبال شوهرش منو فاطمه سادات رو سر خیابونمون گذاشت با دوچرخه فاطمه اون چرخ سواری کرد تا خونه بهش خیلی حال داد بعد رفتیم خونه مامانم بابام رفت براش کلی خوراکی خرید با عشقم نشستیم خوردیم بعد مامان بابام رفتم خونه خاله فاطی تا خونه نوشون ببینن خونشون فروختن میخوان چند طبقه بسازن خونه جدید اجاره کرده بودن بعد منو فاطمه تنها شدیم رفتیم بیرون توی حیاط روی بالکن فرش پهن کردیم دراز کشیدیم ستاره هارو نگا میکردیم با عشقم حرف میزدیم بچه یکم میترسید اما بعد هواسش پرت شد خلاصه کلی رف با نمک زد کلی خندیدم بعد مامان اینا اومدن علیرضا اومد دنبالم رفتیم خونه وسیله برداشتیم...
18 خرداد 1391

15 و 16 خرداد

دیروز رفتم پیاده روی با مامان بابام خیلی خوب بود کلی غرق کردم و .. بعد رفتم خونه مامانم علیرضا ساعت ٩ اومد با یه جعبه شیرینی  خدار و شکر هیچ اتفاق خاص نیفتاد حالا تا بعد مامان بابام هم خوب رفتار کردن شوشو الهه و الهه هم اومدن شام خوردیمممم وایییییییییی خیلی خوش گذشت مرغ پولکی بود با قیمه وایییییییی عالیییییییییییییییی بوددد عالیییییییییییییی  بعدش رفتیم رستوران دربار امیر رکسانا اونجا بودن داشتن کوبیده میخوردن باهم رفتیم بیرون دور زدیمخیلی خوش گذشت خیلی ...  این علیرضا امیر آدمای گنده رف...
16 خرداد 1391

میلاد با سعادت امام علی (ع) مبارکککککک .....

  بابایی !!!!!!!!!!!  نی نی که بودم یه گردنبند طلا داشتم که شبیه قلب تو پر بود!  همیشه گردنم بود و عاشقش بودم! هر کی ازم میپرسید  این قلب کیه؟ بلا فاصله میگفتم قلب باباااام! آخ بابایی! قلبت مال من باشــــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟                                                  بزرگتر که شدم این سئوال تکراری که باباتو ...
15 خرداد 1391

این مدتی که نبودم ......

سلام دوست جونا         هی  قضیه مون که همین جوری  رو هوا مونده معلوم نیست نه مامانم ول کنه      نه علیرضا ول کنه   علیرضا میگه اوکی من دیگه کیلیپ توی پی ام سی نمیدم   مامانم میگه نه باید کلا بزاره کنار ..... والا وای به حالش..... علی هم میگه نمیزارم کنار جمعه شب رفتم خونه مامانم و علیرضا اومد دنبالم    الهه زنگ زد منو علیرضا را پیتزا دعوت کرد رفتیم اونجا   من حالم بد شده بود از صبح همش دستشویی میرفتم حالم بد بود نمیدونم چی شد رفتم پیتزا ف...
15 خرداد 1391

11 خرداد

دیروز رفتم ساعت 6 امتحان بابام اومد دنبالم طفلکی منوبر رسوند امتحانش 100 تا سوال بود 150 دقیقه وقت ریاضی و آمار رایانه عمومی زبان دانش علوم بانکی هوش هوش هاشو عالی زدم 19 تاشو درست زدم زبانشم بد نببودد راینه شو هم خوب زدم ریاضی دانش علوم بانکی شو هم بد نزدم خوب زدم   نمیدونم بستگی به بقیه شرکت کننده ها داره 3 تا خانوم میخواد 300 400 تا شرکت کننده داشت به هر حال امیدم به خداست واسه دعاهاتون ممنون بازم دعام کنید   راستی دیشب با دوستامون رفتیم بیرون کلی گل یا پوچ بازی کردیم مردا اینقدر جر زنی کردن که نگو آخر سر با جر زنی اونا ما باختیم ولی خب من همه دستارو پوچ میک...
12 خرداد 1391

امروز

سلاممم سلاممم  صبحتون به خیر البته دیگه ظهره اومدم سریع آپ کنم زودی برم  آخه ساعت 6 امتحان دارم میخوام درس بخونم یکم از صبح که یا اینجا بودم یا تو آشپز خونه یا پای تلفن     آخه بابام صبح بهم زنگید گفتش که دایی ام زنگ زده به این جایی که استخدامی داده طرف گفته اگه تو آزمونش نمره بیاره بقیش دست خودمونه اما باید نمره بیاره اگه نمره بیارم دیگه تمومه میرم تو بانککککک البته بانک نیست موسسه مالی اعتباریه ولی خب خیلی خوبه کارمند میشم حقوق دارم از خودم وایییییییییییییییییییییییی بعد چه کارا که نکنم نذر کردم نصف اولین حقوقم رو بدم به  نیازمندا بعد یه سرپرستی...
11 خرداد 1391

راستی...

اخ دوست جونا من برم لالا فردا امتحان دارم کلی هم کار دارم توروخدا واسم دعا کنید درسم پاس شه و استادم پروزه قبول کنه اگه ن کنه باید دوباره مثه چی بدووم  شب به خیررر من خیلی خوابم میاددد و سرانجام   ها ها هااااااااااا خیلی این شکل رو دوست دارم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بوسسسسسسسسسس  واسه همه ...
11 خرداد 1391

دیشب

آقا ما دیشب رفتیم خونه مامان خانوم خودم برام دوتا لباس خریده بود قربونش برمممم بعد رفتم برای خواهر زاده جیگگرممم  جایزه خریدم چون جشن مهدش کولاک کرده بود بچه ام من که نرفتم ولی تعریفاشو خیلی شنیدم بعد علیرضا اومد دنبالم رفتیم بیرون منو  علیرضا وحید و سارا حامد و بهار حامد و محبوبه امیر رکسانا و رادین بعد رفتیم پارک شامم بندری خوردیم دوباره خیلیییییییییییییییییییییییی توپپپ بود گل یا پوچ بازی کردیم ما خانوماااااااااااااااااااااااااا یه ضرب بردیم فکر کنین اول گفتن 4 امتیاز یا گل گفتیم گل بعد اونا 4 بودن ما صفر قرارمون 11 تایی بود بعد...
11 خرداد 1391

الناز درس خوان میشود....

                من بر م و یکم درس بخونم فردا امتحان معادلات دارم برای بار ٩    تو مخم نمیره خدا کنه که این بار پاس بشه این دفعه اوله میخوام برم میان ترمشو بدم هیچ ترمی نرفتم اگه این بارم نشه  علیرضا منو که میکشه که هیچ انصرافم رو میگره دیگه نمیزاره برم دانشگاه مهندس شم بعد همه میزنن تو سر من پس فعلا دوستای خوبم                   پ.ن : تا الان که ساعت ٨:٣٠ دقیقه شب هستش و من ٣ ساعته دارم میخونم هیچی چیز خاص...
11 خرداد 1391